-

Mohamadali Forooghi
(Zaka al-Molk)
Ferdowsi's status and
significance of Shahnameh

By M.A. Forooghi

Shahnameh Ferdowsi is the greatest work of Persian literature both in quality and volume. One may even say that it is a masterpiece of world literature.

Iranian national history
Ferdowsi revived our national history. He didn't compile the history, but rather arranged what was before him. Without it, our source would have been Balami (translated by Tabari), which rarely is accessible or read by Iranians.

--
>> to read the remainder about: "Iranian's role", "Believing the truth" and " the Essentials of national unity" select to receive this article.
مقام فردوسی و اهميت شاهنامه
بقلم: فروغی

شاهنامه فردوسی هم از حيث کميت هم از جهت کيفيت بزرگترين اثر ادبيات و نظم فارسی است، بلکه ميتوان گفت يکی از شاهکارهای ادبی جهان است، و اگر من هميشه در راه احتياط قدم نميزدم، ميگفتم که شاهنامه معظمترين يادگار ادبی نوع بشر است

تاريخ ملی ايرانيان
نخستين منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد احيا و ابقای تاريخ ملی ماست. هرچند جمع آوری اين تاريخ را فردوسی نکرده و عمل او تنها اين بوده است که کتابی را که پيش از او فراهم آمده بود بنظم آورده است وليکن همين فقره کافيست که او را زنده کننده آثار گذشته ايرانيان بشمار آورد. چنانکه خود او اين نکته را متوجه بوده و فرموده است: " عجم زنده کردم بدين پارسی " و پس از شمارهء اسامی بزرگانی که نام آنها را ثبت جريدهء روزگار ساخته می گويد: چون عيسی من اين مردگان را تمام ـ سراسر همه زنده کردم بنام

ايرانی بی شاهنامه: چرخ چنبر
اگر فردوسی شاهنامه را نظم نکرده بود اين روايات بحالت تاريخ بلعمی (ترجمه و تلخيص تاريخ محمدبن جريرطبری) و نظاير آن در ميآمد که از صدهزار نفر يک نفر آنها را نخوانده بلکه نديده است، و شکی نيست در اينکه اگر سخن دلنشين فردوسی نبود، وسيلهء ابقای تاريخ ايران همانا منحصر بکتب امثال مسعودی و حمزه بن حسن و ابوريحان ميبود که همه بزبان عرب نوشته شده و اکثريت عظيم ايرانيها از فهم آن عاجزند. شاهنامه فردوسی از بدو امر نزد فارسی زبانان چنان دلچسب واقع شده که عموما فريفته آن گرديده اند. هرکس خواندن ميتوانست، شاهنامه را ميخواند و کسی که خواندن نميدانست در مجالس شاهنامه خوانی برای شنيدن و تمتع يافتن از آن حاضر ميشد. کمتر ايرانی بود که آن داستانها را نداند و اشعار شاهنامه را از بر نخواند و رجال احيا شدهء فردوسی را نشناسد. اگر اين اوقات ازين قبيل مجالس نمی بينی و روايت آن اشعار را کمتر ميشنوی، از آن است که شدايد و بدبختيهای عصر اخير محور زندگانی ما را بکلی منحرف ساخته و بقول معروف چرخ ما را چنبر کرده بود

وظيفه هر ايرانی
بعقيدهء من وظيفه هر ايرانی است که اولا خود با شاهنامه مانوس شود، ثانيا ابناء وطن را بموانست اين کتاب ترغيب نمايد و اسباب آن را فراهم آورد. مختصر، فردوسی قباله و سند نجابت ملت ايران را تنظيم فرموده، و همين کلمه مرا بی نياز ميکند از اينکه در توضيح مطلب و پافشاری در اثبات مقام فردوسی از اين جهت بطول کلام بپردازم

وقايع تاريخی و اعتقاد به حقيقت
بی موقع نميدانم که جواب اين اعتراض را بدهم که: غالب رواياتی که فردوسی در شاهنامه نقل کرده، يا تمام عاری از حقيقت است يا مشوب بافسانه ميباشد و درين صورت چگونه ميتواند سند تاريخ ما محسوب شود؟ غافل نبايد شد از اينکه مقصود از تاريخ چيست و فوايد آن کدام است. البته در هررشته از تحقيقات و معلومات حقيقت بايد وجهه و مقصود باشد و خلاف حقيقت مايهء گمراهی است. اما در اين مورد مخصوص، مطابق واقع بودن يا نبودن قضايا منظور نظر نيست. همه اقوام و ملل متمدن مبادی تاريخشان مجهول و آميخته بافسانه است و هراندازه سابقهء ورودشان بتمدن قديمتر باشد اين کيفيت در نزد آنها قويتر است، زيرا که در ازمنهء باستانی تحرير و تدوين کتب و رسائل شايع و رايج نبود، و وقايع و سوانحی که بر مردم وارد ميشد فقط در حافظهء اشخاص نقش ميگرفت و سينه به سينه از اسلاف باخلاف ميرسيد و ضعف حافظه يا قوت تخيل و غيرت و تعصب اشخاص، وقايع و قضايا را در ضمن انتقال روايات از متقدمين به متاخرين متبدل ميساخت و کم کم بصورت افسانه در می آورد. خاصه اينکه طبايع مردم عموما بر اين است که در باره اشخاص يا اموری که در ذهن ايشان تاثير عميق می بخشد افسانه سرايی ميکنند، و بسا که بحقيقت آن افسانه ها معتقد و نسبت بآنها متعصب می شوند

مايهء اتحاد: يادگار گذشته
حاصل اينکه تاريخ باستانی کليهء اقوام و ملل بالضروره افسانه مانند است. هر قومی برای اينکه ميان افراد و دسته های مختلف او اتفاق و اتحاد وهمدری و تعاون موجود باشد، جهت جامعه و مابه الاشتراک لازم دارد؛ و بهترين جهت جامعه در ميان اقوام و ملل، اشتراک در يادگارهای گذشته است، اگر چه آن يادگارها حقيقت و واقعيت نداشته باشد. چه شرط اصلی آنست که مردم بحقيقت آنها معتقد باشند، و ايرانيان همواره معتقد بوده اند که پادشاهان عظيم الشان، مانند جمشيد و فريدون و کيقباد و کيخسرو داشته و مردان نامی مانند کاوه و قارن و گيو و گودرز و رستم و اسفنديار ميان ايشان بوده که جان و مال و عرض و ناموس اجدادشان را در مقابل دشمنان مشترک مانند ضحاک و افراسياب وغيره محافظت نموده اند. به عبارت اخری، هر جماعتی که کاوه و رستم و گيو و بيژن و ايرج و منوچهر و کيخسرو و کيقباد و امثال آنان را از خود ميدانستند، ايرانی محسوب بودند و اين جهت جامعه، رشتهء اتصال و مايهء اتحاد قوميت و مليت ايشان بوده است
Home | Ferdowsi Foundation | Ferdowsi Review | Contact Us
© 2002 Shahnameh Ferdowsi Foundation
Posted 10-Jul-02 | Revised 10-Jul-2002